گنجور » ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۴

هوش مصنوعی: ای کسی که علم و دانش را بسیار آموخته‌ای و دنیا را کاملاً گشته‌ای، تو در این دنیا چه جایگاهی داری و از بالای سر تو این آسمان مدور (چرخنده) در حال حرکت است.

گنجور » شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸

این چه روی است که تو ای بت ترسا داری؟ بت و آتشکده محراب و کلیسا داری. گر بهشتی ز چه هندو بچه داری به کنار. ور کنشتی ز چه محراب و مصلی داری؟ تو اگر کعبه‌ای ای زلف به بت سجده مکن [...]

اشعار پل الوار | اِکولالیا

مخروط کاج و شاخه‌ی تاک و گل‌هایی تواناتر از آب گِل و شبنم. شعله زیرِ پای ماست شعله تاج سرِ ماست زیرِ پای ما حشرات و پرندگان و آدمیان پر می‌کشند. آن‌ها که پر کشیده‌اند فرود می‌آیند. ادامه شعر

بیضه ام رنجور شد از بیضه ات دور ای وزیر

گشته ام در دست تخم خویش مقهور ای وزیر. آنچنان حسّاس شد تخمم که زحمت می بَرَد. از طنین پشه ای چون نیش زنبور ای وزیر. پی به درد من نخواهی برد با این حرف ها. تا نگردد بیضه ات با بیضه ام جور ای وزیر

ای آزادی

ای آزادی. روی دفترهای دانش‌آموزی خود، روی میز تحریرم، روی درختان، روی ماسه، روی برف، نام ترا می‌نویسم. روی همهٔ صفحه‌های خوانده‌شده، روی صفحه‌های سفید، روی سنگ و خون و کاغذ یا خاکستر

غزل شماره ۳۰۸ حافظ: ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل

غزل شماره ۳۰۸ حافظ احتمالا در استقبال از قصیده ادیب صابر در مدح شاه خوارزمشاه با مطلع «ای رود تو چو خلد و لب تو چو سلسبیل» سروده شده است، هرچند برخی شارحان آن را در استقبال غزل شاه شجاع با مطلع ...

غزل شماره ۴۹۴ حافظ: ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

حافظ می‌گوید ای دل من، اگر از فرورفتگی چانه یار بیرون بیایی، به هرجا که بروی، خیلی زود با پشیمانی از آنجا خارج خواهی شد. اگر به سخن عقل گوش کنی، تو را مثل آدم از باغ بهشت می‌رانند.

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۹۱ – تَفسیرِ قولِ حکیم به هَرچْ از راه

ای تو صَدْر و من دَرَت را آسْتان: ۱۷۹۳: آستان و صَدْر در مَعنی کجاست؟ ما و من کو آن طَرَف کان یارِ ماست؟ ۱۷۹۴: ای رَهیده جانِ تو از ما و من: ای لَطیفه‌یْ روحْ اَنْدَر مَرد و زن: ۱۷۹۵

گنجور » ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر

او از فرزانه‌ای می‌پرسد که انسان‌ها چه هستند و فرزانه می‌گوید آن‌ها یا خاکی، یا بادی، یا افسانه‌اند. درباره عمر و زمان هم سوال می‌کند و پاسخ می‌شنود که عمر انسان‌ها چون برق، شمع و پروانه ...

غزل شماره 489 دیوان حافظ : ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی. کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی